آبی گم شده

ساخت وبلاگ
بخاطر ذوق اون بچه، گفتم کلوچه بپزیم.وگرنه خودم تمام این مدت دست و دلم به کار نمیرفت.پختیم و به همه دادیمبه‌به و چه‌چه همه راه افتاد و تقاضای پخت مجدد.قیافه خاله دیدنی بود. داشت منفجر میشد.شب که برگشتیم، گفت یادم بده از فر چطور استفاده کنمدقیقا روز ورودم به خونه خاله بهش یادداده بودم و یه دفعه دیگه. اما مث الان، انگیزه کافی برای پخت نداشت و یاد نگرفته بود.گفت برای خراب نشدن آردها! میخوام نون بپزم!صبح که بیدار شدیم، نونش، دقیقا شبیه کلوچه ها بود! با همون سبک تزیین!خنده ام گرفت از اینکه خاله ۶۱ ساله ام خودشو تو دور رقابت با منِ بی‌ادعا انداخته بود!حسادت و رقابت تو وجود این پیرزن موج میزنه...!فکر میکنه بچه ۱۰ ساله است که باید خودشو به بقیه ثابت کنهراستش صبح، نسوختم. خنده ام گرفت از حقارتش.شخصیتش برام از چیزی که بود، شکننده‌تر شد‌.ولی یه فرقی با ننه بابام داشت. اینکه من نشکستم از حقارتشخاله برای من، الگو نبود‌.یه زن گنده بود که فک میکردم غرایضش تحت کنترل عقلشه که اینطور نشد‌. نشد که نشد‌. به درک. مگه چه فرقی به حال من میکنه؟ مث هزارتا آدم دیگه روی کره زمینمنم که قرار نیست مدت طولانی پیشش بمونم‌. یه همزیستی مسالمت امیز کوتاه مدته و تمامپس راحت میتونم به اخلاقای گهش بخندم و رد بشم‌.ولی پدرومادر فرق میکنن.اونا بت من بودن.با هر کار اشتباهشون، یه هیبتی رو تو وجودم به خاک میشوندن‌‌‌. یه بخشی از وجودم فرو میریخت. آبی گم شده...
ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 3 تاريخ : دوشنبه 28 خرداد 1403 ساعت: 16:48

اینجا شمال، شبا شبنم میزنه. از وجود شبنم، حتی یه چیزی حالت بارون میاد رو شیروونی ها. بارون تک تک شبنم چیه؟ زمانی که رطوبت هوا زیاد است، هنگامی که شب می شود و هوا سرد می شود، رطوبت اضافی هوا روی بعضی از سطوح می نشیند و به صورت قطرات آب دیده می شوند که به آن شبنم میگوییم. مث ایجاد رطوبت مصنوعی جلو بستنی فروشی، گل فروشی و میوه فروشیا تو تهران! طبیعی و خودبه خود، بدون هزینه! خدا برای نگهداری سرسبزی و طراوت موجودات و گیاهها، اینجوری نعمت میفرسته :) کافیه گیاها و درختا تو گرمای سگی ظهر بعضی روزای تابستون دووم بیارن تا شب خدا یه حالی بهشون بده... تو ببین شبنم چه اسم قشنگیه! رطوبت شبگاهی که باعث سرزندگی موجود میشه! آبی گم شده...
ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 4 تاريخ : دوشنبه 28 خرداد 1403 ساعت: 16:48

تمام این سالا، رابطه مو با پدر و مادر و فامیل "نساختم"رها کردم و رفتم و یه دنیای دیگه، بیرون خونه، دور از چشم همه ساختم و زندگی کردم‌. چون حس میکردم نه درکم میکنن نه چیزهای مشترک داریم. پس برای تلف نکردن وقت، سریعتر دوییدم همین باعث شد اتکای شخصیتم به شغل زیاد بشه. وقتی شغلمو ازم بگیرن، انگار پایه های شخصیتی‌مو ازم گرفتن. انگار غرق شدم تو دنیای کودکی دست وپاچلفتی که هیچ کس قبولش نداشت و راه برگشتی نداشت. بیرون از شغل، هیچ کس منو نمیشناسه. نمیدونن محدوده اختیاراتم تا کجاست. نمیدونن تا چه میزان پیش بقیه اعتبار دارم‌. نمیدونن من کی ام. اینکه همه چیزو از خانواده مخفی کنم، نتیجه جلسات مشاوره بود‌. چون لازم بود پای خانواده رو از زندگی مستقلم بیرون بکشم‌. ولی شاید لازم بود فامیل هم منو بیشتر بشناسه نتیجه؟ برای همه ، من یه بچه اسکلم!تو ۳۰ سالگی تصمیم گرفتم کارو کمتر کنم. به اینها نزدیک تر بشم... شایدم اشتباه بود الان غرق شدم من بی کار، بی هویت قبلی، هیچ ام جز چندرغاز پول که داره ته میکشه... آبی گم شده...
ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 4 تاريخ : دوشنبه 28 خرداد 1403 ساعت: 16:48

امسال مث سال گذشته، ۳ تا تولد تو ۳ جای مختلف با آدمای مختلف داشتم و برام رقصیدن و کادو گرفتن

ولی مادر و پدرم حتی یک تبریک خشک و خالی هم نگفتن.

اینه حد شعورشون. اینه میزان تعهدشون به زاییدن شون

آبی گم شده...
ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 12 تاريخ : دوشنبه 21 خرداد 1403 ساعت: 18:21

کم کم داره بوی تموم شدن پول به مشام میرسه و باید محکم بشینم فکر کنم برای یکسال آینده چه کاری انجام بدم. یکیش رفتن سرکار، همینجا پیش خاله است یکیش زندگی بصورت انفرادی تو یه شهر دیگه است که دست کسی بهم نرسه که باید مث اسب کار کنم تا خرجم دربیاد یکیش پیش گرفتن راه تحصیله که 2 یا 4 سال یه شهر دیگه دولت خرج مسکن و خورد و خوراکمو بده و هم از زیر فشار دیگران دربیام. یکیش ازدواجه که کلاااا برام کنسله. دلم نمیخواد لاین گه بازی خانواده ها دوباره تو زندگیم باز بشه. یکیش خودکشیه. تموم کنم همه این فشارا رو.تموم آبی گم شده...
ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 11 تاريخ : دوشنبه 21 خرداد 1403 ساعت: 18:21

آخرین باری که اومدم مشهد، خادمای امام رضا خیلی وحشی بودنکافی بود یه لحظه خوابت ببره، با پر کله تو سوراخ میکردنالان رواق امام خمینی عملا دو ساعت خوابیدم!کافی بود یه لحظه چادر از سر بیفته روی شونه ات، چنان سمتت روان میشدن که انگار مرزهای حیا جابجا شدهالان پیرزنه خوابش برده بود، روسری از سرش افتاد، چن بار خادم پری از جلوش رد شد، بیدارش نکرد! الله اکبر!قبلا زنها اجازه نداشتن با آرایش وارد شن، الان آرایش که هیچ، رسما با ناخن دارن زیارت میخونناینه تغییر! اینه سیاستهای متغیر! آبی گم شده...
ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 8 تاريخ : چهارشنبه 16 خرداد 1403 ساعت: 5:42

یه زمانی فقط به این امید از خواب بیدار میشدم که به گلدونا آب بدم پژمرده نشن و غذای ماهیا رو بدم گرسنه نشن
امیدآفرینی و ایجاد تعلق باعث شده بود زندگی رو ادامه بدم
با مشکلاتی که تو زندگیم دیده بودم، کم کم چیزی به نام تعلق رو از وجودم کندم و الان به هیچ چیزی وابستگی خاطر ندارم
الان مرگ رو با آغوش باز میپذیرم

آبی گم شده...
ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 9 تاريخ : چهارشنبه 16 خرداد 1403 ساعت: 5:42

خاله ام ۶۱ سالشه حتی اگه احتمال ازدواجم داشته باشه، کسی که انتخابش میکنه، بخاطر قیافه و زیبایی نیست.بخاطر همنشینی و اخلاق و منش میتونه باشه و اصلا خاله هم اهل خودنمایی و رسیدن به قیافه نیست. حتی ابروهاشم برنداشته تا الان(کم پشت و کم رنگه) ولی!  همین آدم، تا وقتی دید موهامو زدم و دلبر شدم و بقیه خوششون اومد و تعریف کردن، شروع به حسادت کرد! میخوام بگم چقققققد این عنصر تو زنها پررنگه! حتی اگه طرف، خواهرزاده یا دختر خودشون باشه چه برسه به عروس و خواهرشوهر و جاری! آبی گم شده...
ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 9 تاريخ : چهارشنبه 16 خرداد 1403 ساعت: 5:42

از آخرین جلسه ای که با روانکاو صحبت کردم، ۶ ماه میگذره و این مدت تغییرات زیادی داشتم- شغلمو عوض کردم و بالاخره از اونجا اومدم بیرون بدون اینکه عذاب وجدان داشته باشم. به خودم و ارتقای خودم فکر کردم چون من مهمترم تا کاری که سر و ته نداره.- شغل درامدزایی انتخاب کردم که فیلدش کاملا متفاوت بود و بابا دوستش نداشت، مقاومت کردم. پای سختیاش تنهایی ایستادم و بشدت رشد کردم که از نظر مالی گند و گه های قبل رو شست و برد و هم تجاربی بدست آوردم که هیچ کس دیگه نمیتونست بهم یاد بده و تو این نقطه بشینم.- الان منم که سوار مامان و بابام. منم که انتخاب میکنم و اونان که مجبورن بپذیرن. چیزی که اون گفته بود اتفاق میفته اگه من انجامش بدم- تو دعوای با وحشی بازیای برادر کوتاه نیمدم. رفتم کلانتری.شکایت کردم و دنبال حقوق تضییع شده ام.چون زن لزوما به معنی گذشت نیست!- بجای فعالیتای اجتماعی کسشر بی فایده، روی خودم سرمایه گذاری کردم! دارم خودمو بازسازی میکنم. نسبت به جسم و روحم خوداگاهی و فوکوس پیدا میکنم.دوره خریدم و "هرروز" تمرین انجام میدم و برای آرامش روانم زمان میذارم.- و بزرگترین اتفاق زندگی، محل زندگیمو تغییر دادم! جایی زندگی میکنم که دوسش دارم. کاری انجام میدم که آرزوشو داشتم. اتاقی دارم که هیچ وقت برام فراهم نکرده بودن و دارم زخماییو ترمیم میکنم که انتظار داشتم اونا توجه کنن ولی حتی متوجه اش نمیشدن! پس والد درونمو قوی کردم و خودم به داد خودم رسیدم.چقدر مورد آخر سخت بود و پلکانی مرحله به مرحله این سالها براش تلاش کردم تا اینجا ایستادم.جدا شدن از بُعد عاطفی، اتکا به خود و اطمینان به درستی انتخابهام حتی بهتر از بابا، ایجاد پشتوانه مالی حداقلی، کنار زدن کمک های تخمی و اشتباه بقیه با حفظ احترام و وجنات ظ آبی گم شده...
ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 21 تاريخ : شنبه 5 خرداد 1403 ساعت: 9:33

پارسال چه روزای گهی داشتیم دختردایی داشت طلاق میگرفت خاله بیمارستان بود و هرروز یه ماجرای وحشتناک تا 5 ماه. اونم وقتی پول نداشتیم. دایی ضامن کسی شده بود که در رفته بود و حالا باید ماشینشو میداد. همزمان معده اش سوراخ شد و یه هفته رفت بیمارستان کارم با موسسه بالا گرفت. همه پولامم خرجش کردم و هنوز بدهکار بودیم بابا پاشو عمل کرد و تقریبا کارایی شو از دست داد. بعدم ریه اش درگیر شد. جلسات روانکاوی مغزمو میخورد و دیگه حوضله تف انداختن تو روی خانواده هم نداشتم و در نهایت، همه پولام تموم شد و فصل جدید زندگی ام با کار جدید شروع شد... همه چیز قابل تحمل شد آبی گم شده...
ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 22 تاريخ : شنبه 5 خرداد 1403 ساعت: 9:33

در ساعت هایی به سر میبریم که رئیس جمهور مملکتمون گم شده!

و به هیچ! خبری نمیشه اعتماد کرد

تو این شرایط چطور میشه برای آینده برنامه ریزی کرد!

آبی گم شده...
ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 23 تاريخ : شنبه 5 خرداد 1403 ساعت: 9:33